در شب کریسمس 1979 میلادی، رئیسجمهور ایالات متحده همراه با همسرش به تهران رفت تا در یک سخنرانی پرشور در کاخ نیاوران ایران تحت مدیریت شاه را «جزیره ثبات» بخواند و به نشانه وفاداری و افتخار به او جام شراب را بالا بگیرد. بااینحال پیشبینی جیمی کارتر در کنار همسرش روزالین خیلی زود ناکام ماند و چند ماه بعد، آتش اعتراضات سراسر ایران را فراگرفت.
در سالهای اخیر انتقادات زیادی به جیمی کارتر در زمینه حمایت از شاه مطرح شده و حتی سیاست حقوق بشری او بهعنوان یکی از عوامل پیروزی انقلاب در ایران معرفی شده اما بررسی روابط جیمی کارتر و محمد رضای پهلوی چیز دیگری میگوید…
سقوط حکومت پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، یکی از تلخترین رویدادها در تاریخ سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا محسوب میشود؛ چراکه آمریکا علاوه بر ازدستدادن یکی از راهبردیترین شرکای خود در منطقۀ حساس و بااهمیت غرب آسیا، با یک دشمن راهبردی در منطقه روبهرو شد که پس از گذشت حدود چهل سال از این تغییر، همچنان اصلیترین مسئله در راهبردهای امنیت ملی این کشور در نظر گرفته میشود. همین موضوع سبب شده است تا جریان شناسان سیاسی در ایالات متحده به دنبال واکاوی علت وقوع انقلاب اسلامی و نوع تعامل و واکنش دولتهای مختلف این کشور با حکومت پهلوی و دولتهای پس از انقلاب اسلامی باشند. در این میان، نقش دولت «جیمی کارتر» از بقیۀ مقاطع پررنگتر است و بسیاری از کارشناسان حوزهٔ سیاست خارجی، انگشت اتهام را به سمت او و کابینهاش دراز کردهاند که چرا نتوانست ضمن حفظ حکومت محمدرضا پهلوی، مانع از وقوع یک انقلاب دینی در ایران شود. «سایروس ونس»، وزیر امور خارجه و «زیبیگنیو برژینسکی»، مشاور امنیت ملی دولت کارتر، هم از چهرههای اصلی متهم در این ماجرا هستند.
سیاست حقوق بشری، رویکردی بود که کارتر برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری بر رقیب جمهوریخواه خود اتخاذ کرد و بهعنوان شعار اصلی خود برگزید؛ شعاری که به دلیل نارضایتی مردم و افکارعمومی آمریکا از دوران پرتنش جنگ سرد و سیاستهای مشت آهنین افرادی مانند «هنری کسینجر»، با اقبال عمومی روبهرو شد و کارتر را بهراحتی روانۀ اتاق بیضی در کاخ سفید کرد.
بخشهایی از کتاب
حضور نظامی ایالات متحدۀ آمریکا در ویتنام از زمان ریاستجمهوری جان. اف. کندی و از سال 1961 (1340 ه.ش) رفتهرفته گستردهتر شد. کندی با ارسال انبوهی از جوانان آمریکایی به ویتنام و کشتار هولناک در آن کشور، وجدان جامعۀ آمریکا را بهشدت متأثر کرده بود. باآنکه ریچارد نیکسون - که پس از زمامداری لیندون جانسون به ریاستجمهوری انتخاب شده بود - توانست آن جنگ را به نقطۀ پایان برساند، اما خود به دلیل دستداشتن در رسوایی واترگیت مجبور به استعفا شد.
آمریکاییهای سرخورده و خسته از جنگ، کشتار و رسواییهای اخلاقی سیاستمداران، بهشدت آمادهٔ پذیرش شعارهایی در حوزۀ اصول اخلاقی و حرمت به مقام انسانی شده بودند. هنر کارتر و مشاورانش، تشخیص بهموقع این نیاز جامعۀ آمریکا بود. کارتر پرچم تقوا را در سرزمین فساد برافراشته بود. بهاینترتیب، فرماندار کم شهر ایالت جورجیا، با استفاده از چنین شرایطی خود را بر اریکۀ قدرت آمریکا نشاند.